آقا صادق
کد محصول (448920)
کتاب"آقا صادق" روایتی از زندگی جهادگر شهید سید محمدصادق دشتی
اطلاعات بیشتر
در بخشی از متن این کتاب می خوانیم:
_نورالدین جان، حرفی میزنی ها! از خرداد که دیپلم را گرفتهام مملکت یک روی خوش به خودش ندیده. بی شرفها همه جا را به آتش و خون کشیده اند. شهید بهشتی که ترور شد، رئیس جمهور و نخست وزیر را هم که به شهادت رساندند، این همه نیروی نظامی و امنیتی را ترور کرده اند. نامردها حتی جهادی ها را که مسلح نیستند در شهر ها و روستاها می زنند. از آن طرف هم که رفقا و عزیزانمان را یکی یکی در جبهه از دست میدهیم. این طور پیش بروند کل مملکت و انقلاب از دست میرود. به نظرم الان دیگر بحث علاقه مطرح نیست ،تکلیف چیز دیگری غیر از درس است. سری به نشانه تایید تکان دادم و چیزی نگفتم .حرف هایش بوی جبهه و جنگ میداد معلوم بود که در سیستم خیلی ماندنی نیست؛ ولی علاقه به او بیشتر از آن بود که درباره رفتنش به جبهه با او حرفی بزنم.نمی دانم چرا خودش هم به صراحت نمی گفت که قصد دارد به جبهه برود .انگار هنوز دو دل بود. با شناختی که از او داشتنپم. در تصمیم گیری هایش مردد نمیشد و مصمم تر از این حرفها بود. به هر حال جبهه رفتنش نگرانم می کرد و به خاطر همین، بحث را عوض کردم و راجع به وضع روستایی که رفته بود ،صحبت کردیم.
برگرفته از صفحه 39 کتاب