پسرم حسین
کد محصول (449004)
کتاب"پسرم حسین" شهید حسین مالکی نژاد به روایت مادر
اطلاعات بیشتر
نوشتن از هر شهید، قصه خاص خودش را دارد. روزی که با قصه شهید حسین مالکی نژاد آشنا شدم، همه از درجه ایمان و اخلاص او حرف میزدند، از پسر 16 ساله که برای شهادت، زندگی کرده بود.
مصاحبه ها شروع شد؛ مادر حسین، برادرانش، دوستان و همرزمانی که از حسین خاطرهای به یادگار داشتند، از او برایم گفتند. گذشت زمان، بسیاری از خاطره های کوچک و بزرگ را از ذهن همراهان حسین شسته بود، خاطرات کمرنگ شده بودند، مشغله ها زیاد بود و راویان با اینکه میخواستند برای حسین آقا سنگ تمام بگذارند، اما گاهی حافظه شان یاری نمی کرد. بیش از 6 جلسه 3 ساعت با دوستان شهید به گفت و گو نشستم، مصاحبه هایی را که از پیش انجام شده بود، گوش دادم، اسناد به جا مانده را بررسی کردم و باقی مصاحبهها و با برادرها، خواهرها و مادر شهید انجام شد. در روزهای زمستان و اوایل بهار، دل به دل مادر شهید دادم و ایشان بیش از ده ساعت برایم از زندگی خود و پسر شهیدش گفت. من تا قبل از ورق زدن خاطرات زندگی شهید حسین مالکی نژاد گمان میکردم همه شهدا در زندگی شان حداقل یک نقطه خاکستری دارند. نقطهای که به قول ما داستانی ها می توان از آن برای ایجاد حس همزاد پنداری استفاده کرد، اما زندگی شهید مالکی نژاد باور من را به هم ریخت. بارها از افراد مختلف سوال های متنوع پرسیدم تا بتوانم به آنچه میخواهم دست پیدا کنم، اما زندگی شهید حسین مالکی نژاد سفید سفید بود. سرانجام، بعد از بررسی تمامی اسناد موجود، پیادهسازی حدود سی ساعت مصاحبه و مشورت با کارشناسان ادبی و فنی، به این نتیجه رسیدم که برش هایی از زندگی مادر شهید را که رفتار، ایمان و استقامتش مثال زدنی نیست، وارد کتاب کنم؛ چرا که مادر و حسین هیچگاه از یکدیگر جدا نبودند و حسین پسر خلف مادر بود.
روایت حاضر، تلفیقی از زندگی بانو «زهرا نصراللهی» و «شهید حسین مالکی نژاد» است؛ روایت 12 روز از زندگی، عجیب ترین و سخت ترین روزهای مادر شهید بوده است.