سربند های یا مهدی عج الله
کد محصول (492624)
کتاب "سربندهای یا مهدی عج الله"
خاطراتی از ارتباط شهدا و امام زمان (عج)
اطلاعات بیشتر
کتاب "سربندهای یامهدی عجل الله" مجموعه ایست از خاطرات گزینش شده به کوشش خانم کوثرشریف نسب که لحظه هایی ناب از ارتباط شهدا و امام زمان (عج) را روایت می کند. این خاطرات به ترتیبِ شهدای انقلاب اسلامی، دفاع مقدس، مدافع وطن و مدافع حرم چینش شده اند.
در بخشی از متن این کتاب می خوانیم:
تا چشم کار میکرد ظلمات شب بود و تاریکی. هر جا چشم می چرخاندیم دشت بود. دریغ از توپ خانه و خاکریز دشمن. دیگر نای راه رفتن هم نداشتیم. انگار وسط برزخی دور خودمان میچرخیدیم. ابراهیم مثل همیشه با صدای آرام گفت: «باید توسل کنیم.» همان دم پاییم شل شد. مثل همه سر بر خاک درشت گذاشتم. شروع به قسم دادن ائمه به حق حضرت زهرا سلام الله علیها شدیم. لحظه های آخر دیگر اسم امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف از لبمان نیفتاد. درست مثل مادر مرده ها اشک ریختیم. چند لحظه بعد ابراهیم هادی از جایش بلند شد و سمت چپ جایی رفت که ما نشسته بودیم. هر قدمی برمی داشت، ما خیره نگاهش می کردیم. هنوز دستور حرکت نداده بود. بعد از مدتی برگشت، اما نه مثل قبل؛ میخندید.
صبح نشده، با فریاد الله اکبر و بدون کمترین درگیری، توپخانه بعثی ها را قبضه کردیم. خودمان هم خیلی ذوق کرده بودیم. از آنجایی که نشسته و به سجده افتاده بودیم تا خاکریز دشمن، یک کیلومتر بیشتر فاصله نبود. باورم نمیشد.
بعد از عملیات، زانو به زانوی ابراهیم نشستم: «چطور توی آن برزخ راه رو پیدا کردی؟»وقتی دید چشم هایم تشنه جواب اند، بی معطلی گفت: «وقتی سر از سجده بر داشتم، بچهها آرامش عجیبی داشتن. نسیم خنکی وزید. همراه نسیم حرکت کردم. خیلی طول نکشید به همان جایی که میخواستم رسیدم.» چشم هایش برق میزد.
برگرفته از صفحه 110 الی 111 کتاب