عروس حاج غلام حسین
کد محصول (517591)
کتاب "عروس حاج غلام حسین" روایت زندگی حاجیه خانم راضیه صادقی به قلم سکینه سفر زاده
اطلاعات بیشتر
کتاب "عروس حاج غلام حسین" روایت زندگی حاجیه خانم راضیه صادقی؛ مادر شهیدان اسحاق و مجید اسحاقی به قلم سکینه سفر زاده
در بخشی از کتاب می خوانیم:
شب، اسحاق وقتی ماجرا را فهمید، خیلی ناراحت شد. چهره اش در هم رفت، بعد از مکثی طولانی :گفت :«مادر جان دخترا رو...»آب دهانش را قورت داد و ادامه داد: «مادر! دختر وقتی به دنیا میاد، میشه ناموست. خواهش میکنم دیگه تو این اوضاع و احوال بیرون نبرشون. زهره دیگه بزرگ شده، فاطمه هم هفت سالشه خیلی خطرناکه مادر»
غیرت مردانه ای که داشت ،غرورم را دو چندان می کرد.
بچه ها مدرسه می رفتند و مشغول درس بودند. وقتی راهی شان می کردم ،پشت دار قالی می نشستم. یک ساعت قبل از آمدنشان، ناهار را آماده می کردم. اسحاق را خیلی کم در خانه می دیدم. گاهی از مغازه نمی آمد و مجبورمی شدم ظرف غذایش را بدهم یعقوب یا مجید به مغازه ببرند. وقتی به نیامدنش اعتراض می کردم می گفت: «مادر جان! یقین کن هر یه قدمی که در راه خدا برای شهدا و خونواده های مظلومشون بر می داریم، صد برابرش رو هم توی این دنیا و هم توی آخرت می بینیم.»
چیزهایی می گفت که گاهی یادم می رفت پای حرفهای یک جوان شانزده هفده ساله نشسته ام. گاهی چنان در وجودم تصرف می کرد که نمی توانستم جز سکوت چیزی بگویم دوست و آشنا و همسایه تا مرا می دیدند. از اسحاق می گفتند. یکی هزار بار دعایمان می کرد که همچین فرزندی تربیت کرده اید.
برگرفته از صفحه 132 کتاب