سبد خرید شما خالی است

زندگی زیباست روایتی از حیات شهید سید مرتضی آوینی

کد محصول (574924)

(2)

کتاب "زندگی زیباست"

روایتی از حیات شهید سید مرتضی آوینی

زمان باقی مانده
210,000 تومان
189,000 تومان

اطلاعات بیشتر

کتاب «زندگی زیباست» روایتی از حیات شهید سید مرتضی آوینی که مفصل ترین کتاب درباره حیات شهید آوینی است با روایتی مستند و داستانی، با استفاده از خاطرات و گفت وگوهای غالب افرادی که با این اندیشمند و هنرمند برجسته انقلاب اسلامی مرتبط بودند، زوایای مختلف زندگی این را به مخاطبان بشناساند.

در بخشی از کتاب می خوانیم:

یکشنبه 9 اسفند 1371 ٫ هفت روز بعد  
مرتضی در دفتر سوره نشسته است و با محمد رجبی گپ می زند. محمد رجبی یکی از اساتید مطرح فلسفه و از شاگردان سید احمد فردید است که یکی دو ماهی است معاون فرهنگی حوزه هنری شده. باعث آشنایی او و مرتضی هم مصاحبه ای بود که چند وقت پیش، مرتضی برای سوره از او گرفته بود و بعد هم که آمد حوزه و رفاقت شان بیشتر شد. دوست های مشترک شان مخصوصاً محمد مددپور هم در اشتداد الفتشان نقش داشتند.
کلا از آنجا که اصلی ترین علاقه فکری مرتضی بحث «حکمت» است و حتی سینما و هنر و سیاست و فرهنگ را هم از این دیدگاه می نگرد، با آنها که به مباحث حکمی و فلسفی ورودی دارند خیلی زود جوش می خورد. به خاطر همین است که در مدت کوتاه آشنایی با دکتر داوری، عملاً سر دبیر «نامه فرهنگ» شده است و با امثال مددپور و میرشکاک و رجبی و زرشناس و.....  حسابی بر خورده اند.  
بحث شان به سیاست می کشد و اتفاقاتی که بعد از استعفای وزیر ارشاد در کتابخانه ی ملی افتاد و مسائلی که منجر به جایگزینی سید محمد خاتمی به جای محمد رجبی در ریاست کتابخانه ملی شد. حرف های دکتر رجبی کمی مرتضی را ناراحت و گرفته می کند. بعد هم محمد رجبی از اوضاع بد معاونت فرهنگی حوزه می گوید و مرتضی هم به او می گوید که اگر از ابتدا  با من مشورت می کردید، من می گفتم که اینجا وضع خیلی خوبی ندارد و... ساعتی صحبت می کنند و محمد رجبی می رود. مرتضی مشغول کارهایش می شود که یک دفعه چهره ای آشنا با یک شاخه گل مریم در دست وارد اتاق می شود. مرتضی چند لحظه ای نگاهش می کند و تازه او را می شناسد: کیومرث پوراحمد. مرتضی بلند می شود و سلام و علیک گرمی با هم می کنند و روبوسی و باقی تعارفات مرسوم. هر دو از دیدن هم خوشحال هستند و البته این اولین دیدار است.  
مرتضی خوشامد می گوید و پوراحمد هم توضیح می دهد که وقتی هفته پیش، هدیه مرتضی به دستش رسیده خیلی خوشحال شده و بعد از خواندن مؤخره او بر کتاب ارنست یونگر ارادتش به مرتضی خیلی زیاد شده است و وظیفه خود دیده که به دیدن او بیاید. پوراحمد می گوید: _آقای آوینی... راستیستش ،من قبل از اینکه این کتاب رو شما برام بفرستی، حتی لای سوره رو هم باز نمی کردم... می گفتم مجله امل هاست... اما بعد از خوندن چند تا مطلب از شما، فهمیدم که واقعاً در حق شما بی انصافی می کردیم.....  
مرتضی از خجالت سرش را پایین می اندازد و برای اینکه بحث عوض شود می گوید:  
_راستی چه خوب کردید این شاخه گل رو آوردید.... من هیچ گلی رو به اندازه گل مریم دوس ندارم...
و بعد دوباره شروع می کند به تعریف و تمجید از «قصه های مجید» و اینکه واقعاً یکی از محبوب ترین های مرتضی شده است. چند دقیقه ای گپ می زنند  و هر دو خوشحال با هم خداحافظی می کنند و پوراحمد می رود.  
مرتضی نوشتنش می آید. می خواهد مطلبی راجع به بحث تسخیر تکنیک سینما بنویسد. کاری که جزو دغدغه های قدیمی مرتضاست و به نظرش پوراحمد در «قصه های مجید» موفق به این کار شده است.  
بالای کاغذ می نویسد «تکنیک در سینما» و زیرش هم این عبارت را  اضافه می کند: «به بهانه نقد سریال قصه های مجید...» و شروع می کند به نوشتن:
.... اثر سینمایی یک کارگردان پیش از آنکه  مراحل عملی را طی کند، در نسبتی که او با جهانی معین برقرار می کند خلق می شود. این نسبت را می توانیم نوعی التفات وجودی  Existential Intetionality بنامیم. پیش از هر چیز، فیلمساز با عالم معینی که بعدها در فیلمش انکشاف پیدا خواهد کرد، ارتباط پیدا می کند و شیفته و دلبسته آن می شود.اولین جرقه انکشاف این عالم در ذهن فیلمساز به یک طرح داستانی یا داستان گونه که رفته رفته بسط خواهد یافت مبدل خواهد شد. چرا می گویم ارتباط با عالمی معین؟! چرا که به هر تقدیر یک اثر سینمایی، با واسطه سوبژکتیویته یک فیلمساز خلق خواهد شد و هر کسی در عوالمی خاص خویش می زند. مهم این است که عوالم سوبژکتیو یک کارگردان تا چه حد به حقیقت عالم نزدیک است....  
مقاله اش که تمام می شود، جمع و جور می کند تا به ساختمان فردوسی روایت فتح برود. امروز آنجا جلسه دارند خوبی اش این است که ساختمان حوزه و روایت به هم نزدیکند و مرتضی برای رفت و آمد مشکلی ندارد.  
همین که جلوی در روایت ترمز می کند می بیند فامیل معتاد محمد علی فارسی با سری پایین و قیافه ای در هم، کنار در ایستاده است.  
مرتضی یک ماهی هست که او را می شناسد. آن اول ها یکی دو بار آمده بود سراغ فارسی و از او پول خواسته بود. او هم آن یکی دو بار، یک چیزی به او داده بود و دفعه سوم دیگر جوابش کرده بود. طرف هم که قیافه مهربان مرتضی را دیده بود، یواشکی آمده بود سراغ مرتضی و گفته بود که احتیاج به پول دارد. مرتضی مقداری پول به او داده بود. از آن به بعد دیگر  کارش این شده که چند وقت یک بار که پول هایش را دود می کند، با بدبختی می آید سراغ مرتضی و از او پول می گیرد. مرتضی دست خودش نیست، از بچگی اش اینطور بود که نمی توانست دست رد به سینه کسی که از او کمک خواسته بزند.  
مرتضی تا او را می بیند، دست در جیبش می کند. پول زیادی ندارد. به او می گوید که سوار ماشین شود. طرف هم با شرمندگی سوار می شود. می روند به بانکی که در خیابان بالایی است. دست او را می گیرد و با هم وارد بانک می شوند. مرتضی پشت باجه می رود و از جیب کتش یک دفترچه حساب در می آورد به آقایی که پشت باجه نشسته است می گوید:  
_آقا لطفاً هر چی تو این حسابه بدید و حساب رو ببندید....  
بعد از چند دقیقه کارمند بانک هزار و پانصد تومان جلوی مرتضی می گذارد و می گوید:  
_حسابتون بسته شد....  
مرتضی همانجا بدون هیچ معطلی پول ها را بر می دارد و می شمرد. هفتصد و پنجاه تومان به فامیل معتاد فارسی می دهد و هفتصد و پنجاه تومان را هم خودش بر می دارد و به طرف می گوید:  
_ببخشید دیگه همینقدر بیشتر نداشتم.....  
طرف همان طور که سرش پایین است، چند لحظه ای مکث می کند و بدون  اینکه کلمه ای حرف بزند با شرمندگی پول را می گیرد و می رود. مرتضی هفتصد و پنجاه تومان را در جیبش می گذارد و با عجله می رود تا به جلسه  روایت فتح برسد....

برگرفته از صفحات 288 الی 292 کتاب

مشخصات

مشخصات محصول
شابک
978-964-531-696-7
شناسه ملی
3592758
تعداد صفحات
368 صفحه
موضوع
جنگ ایران و عراق-بازماندگان-خاطرات
انتشارات
دفتر نشر معارف
سایز
رقعی 21 در 14.5 س
نوع صحافی
صحافی با چسب سرد
زبان کتاب
زبان فارسی

دیدگاه ها (0)