اینک شوکران (1) منوچهر مدق
کد محصول (448762)
کتاب"اینک شوکران" جلد اول منوچهر مدق
به روایت فرشته ملکی،همسر شهید به ثلم مریم برادران
اطلاعات بیشتر
جنگ تمام شد و مرد به شهر برگشت .با تنی خسته و زخم هایی در آن ،که آرام آرام خود را نشان میداد. زخم هایی که میخواست سالهای سخت ماندن را کوتاه کند، اما زندگی در کار دیگری بود؛ لحظه لحظه اش او را به خود پیوند می زد و ماندن بهانهای شده بود برای اینکه این پیوند ردی بر زمین بگذارد.
رفت کنار پنجره .عکس منوچهر را روی حجله دید. تنها عکسی بود که با لباس فرم انداخته بود. زمان جنگ چقدر منتظر چنین روزی بود. اما حالا نه. گفت «یادت باشد تنها رفتی. ویزا آماده شده. امروز باید با هم میرفتیم...» گریه امانش نداد. دلش می خواست بدود جایی که که انتها ندارد و منوچهر را صدا بزند. این چند روز اسم منوچهر عقده شده بود توی گلوش. دوید بالای پشت بام. نشست کف زمین و از ته دل منوچهر را صدا زد.