عزیز خانوم
کد محصول (449041)
کتاب"عزیز خانوم" طرحی از یک زندگی به روایت کبری حسین زاده حلاج مادر چهار شهید
اطلاعات بیشتر
مادر بزرگی داشتم که هر وقت، به یاد خاطرات عموی شهیدم می افتاد، اشک، مهمان چشمانش می شد. حتی سال های آخر عمرش که تمام خاطرات از صحنه ذهنش پاک شده بود، هنوز لحظه وداع با پیکر فرزند شهیدش را از یاد نبرده بود. به یاد داشت پسرش چه به تن داشت و در خاطرش بود ترکش خمپاره با چهره اش چه کرده بود. مرور تمام این خاطرات، با لغزش اشک بر گونه های چروکیده اش همراه بود. برای ما در لحظه وداع با فرزندش سختترین لحظه هاست، لحظه که تا آخر عمر فراموش نمیکند. غم از دست دادن فرزند جان کاه است. صبوری و تحمل این داغ سنگین، مادران شهدای این سرزمین را به نمونه های بی بدیل ایثار تبدیل کرده است. همه ما در زندگی دلبسته چیزی یا کسی هستیم. برای مادر اما تمام سرمایه و دلبستگی در زندگی فرزندانش هستند. ابتلاء و امتحان بزرگ مادران کشورمان گذشتن از جگرگوشه شان بود، برای خدا و در راه خدا. مادرانی که شاید اکنون تعداد کمی از آنها در میان ما نفس میکشند و بیشترشان در جوار فرزند شهیدشان میهمان سالار شهیدان اند.
خانم کبری حسین زاده، مادر شهیدان بارفروش، از روزی که مادر شهید شده تمام زندگیاش در روایتگری فرزندانش خلاصه شده. رسالتش را بیان ویژگیهای فرزندان و درس ایستادگی و صبر دادن به دیگران می داند. اسفند 1396 قرار بود برای اولین بار او را ببینم. گمان میکردم با مادری روبرو خواهیم شد که وقتی پای صحبتش می نشینم، فقط از غم و غصه اش برایم خواهد گفت و روزهای سخت زندگی اش؛ اما لبخند دلنشین نشسته بر چهرهاش، تمام تصوراتم را به هم ریخت. وقتی از روزهای تلخ و شیرین این زندگی 75 ساله اش برایم می گفت، آرامش و رضایتی در کلامش بود که ناخودآگاه به من میگفت سوژه را دست کم گرفته ای خانوم!